- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
بـانـوی طاهـا بـرتـرینی در نـجـابت ای مـادرِ صدّیـقه! هـستی با صداقت داراییات مهـرِ رسول اللهِ عشقست در راهِ او ارزش ندارد مال و مکنت ای جان بقـربانت هـمه عـالم خـدیجه مدح و ثنایت را خـدای عالمین گفت احمد تو را پشت و پناهی بهرِ دین گفت ای مـادرِ کـوثـر بـلـنـدا رتـبه هـستی ای مادرِ خـلقـت خدا شأنی به تو داد بر دامـنِ پـاکِ شـمـا خـیـرالـنـسا داد این ریشهها نشأت گرفـته از تو خانم ما را مرید شوهرت کن بانوی عشق از شیعـیان حـیدرت کن بانوی عشق مـادر بزرگِ حـضرت ارباب رزقی
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
او که الگوی ولایت محوری فاطمه است یا خدیجه حک روی انگشتری فاطمه است دستگیرش لطف بیحد خدیجه میشود هر که کارش بین عالم نوکری فاطمه است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
تو آن زنی که فـلـک آسـتان تو بوسید حجاب و عصمت و تقوی به دور تو گردید تو آن زنی که خـداونـد انتـخـابت کرد فـروغ مهـر پیـمبـر به خـانهات تـابـید تو آن زنی که ز پاکی میان اهل قریش طلـوع زهـرۀ زهـرا ز دامـن تو دمـید تو آن زنی که مسلمان شدی نخستین روز سلام بر تو ز خالـق ز جـبرئـیل رسید تـمام هـستی تو هـدیه گـشت بر اسلام خـدا تـمـامی اسـلام را به تـو بخـشـیـد نـمانـده است بجـز آه در بـساطت اگر کـفن برای تو گـردید جـامۀ خـورشـید قسم به اشک پیمبر قسم به عـامالحزن که چـشم ابر هـمیـشه ز داغ تو بـارید
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
ندیـده در وفـا مانند او؛ پـیغـمبری دیگر پیمبر هم ندیده مثل این زن همسری دیگر از آن آغاز، پای همرکابش «یا علی» گفتهست ندارد مصطفی مانند او همسنگری دیگر علی با ذوالفقارش زور بازوی پیمبر شد و این زن با وفا و مکنتش شد حیدری دیگر تمام زَرق و بَرقِ سکهاش؛ شد خرجِ خورشیدش نـدارد مـاه، بین آسـمانش اخـتـری دیگر به دور شـمع آئـین پیـمـبر نیست تا آخر به غیر از بالهای همسرش خاکستری دیگر به جز دامان پاک او؛ که رحلِ نورِ اَعْطَیْناست نشد از عرش، نازل؛ هیچ جایی کوثری دیگر به غیر از دفتر مدح طلاکوبش که قرآن است نخورده مُهرِ اُمُّالْمُؤمِنین بر دفتری دیگر مگر جا میشود دریا میان کاسهای کوچک؟! ندارد امت اسلام، جـز او مـادری دیگر
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
زکـیّه هـستی و هـستی نماد عـفّـت هم سر است از همگان یا خدیجه نامت هم شـبـیـه فـاطــمـه اُمُّ الائــمّـه ای مــادر امـامـت از تـو بـقـا دارد و نـبـوّت هم همین که حضرت مولا شده است دامادت گـواه مـن کـه تـویی مـادر ولایـت هـم تویی که فاطمه از دامن تو فاطـمه شد بعـید نیست بـیابـی مـقـام عـصـمت هم قـیـام کـرد محـمـد به پـشت گـرمی تو قـوام یافـتـه از تـو قـیـام و نهـضت هم تو به قریش نشان دادهای که در این راه به ذوالفـقـار شبـیه است گاه ثروت هم دل از رسـول خـداوند آن چـنان بردی که رشک برده به تو واژۀ حسادت هم زنان دیگـر خـتم الـرسل کجا تو کجا؟ نـمیرسـنـد دگـرهـا به گـرد پـایت هم تو پا به پای پیـمـبر نـماز میخـواندی به دین درآمـده بـودید قـبل بـعـثت هـم از آن زمان که نبی بود، بودهای با او نه قبل بعثت و هجرت، که قبل خلقت هم چـنان به پـای پیـمبر صبـور بودی که مرید صبر تو شد صبر و استقامت هم پس از تو فاطمه مانده است و دردهای رسول رسیـده ارث به او بسـتن جـراحت هم تو رفتی و سرش آمد هرآنچه ترسیدی و ماند روی زمین آخـرین وصیت هم
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
بـادۀ مهـر پیـمـبـر جـوشد از پیـمانهاش بانویی که کعبه میگردد به دور خانهاش غم نباشد، گر از او دورند زنهای قریش چار بانوی بهشتی هست چون پروانهاش روز تکـذیب تمام شهـر، شد حامی دین آفرین بر آن زن و بر غیرت مردانهاش از صدای گریۀ کوثر دل خورشید سوخت دیده زمزم گشت و جوشید اشک دانه دانهاش فقـر، میگرید برای غـربت آن بیکـفن چون کند یاد از جلال و حشمت شاهانهاش
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
به پیمانی که بستی عهد کردی پای دین باشی که هم در لفظ هم معنی تو اُمُّ المومنین باشی خدا میخواست همراه پیمبر باشی و قطعاً یکی از رشتههای محکم حبل المتین باشی محمد گر امین باشد، علی روح الامین باشد و تو مضمون ناب شعر جبریل امین باشی تمام ثروت تو، تیغ مولا، خرج دین میشد که همراه علی دست نبی در آستین باشی شریک بغص و تنهایی پیغمبر شدی، باید که تو الگوی عشق حضرت اُمُّ البنین باشی بزرگی یعنی اینکه هـمسر پیغـمبر خاتم و مـادر خـانم مولا امیرالمـومنین باشی
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
به سیم و زر چه حاجت بود؟! از اینها فراتر داشت پُر از خورشید بود آری نگاهی کیمیاگر داشت زنان از بیحـجابیها سر تسلـیم افکـنده ولی کنز الحیا از چادر خود تاج بر سر داشت بزرگان عرب رایک به یک دیروز پس میزد که این دوشیزه فکر خواستگاری از پیمبر داشت زمانی که همه خورشید را تکذیب میکردند خدیجه، چشمهای مصطفی را خوب باور داشت میان قوم خود شأن و مقام او فراوان بود ولیکن با پیمبر عزّتی چندین برابر داشت نـبی افـلاک را میدیـد از غـار حرا اما جهان مصطفی در چشم او تصویر بهتر داشت نماز اولش را با علی پشت پیمبر خواند شکوه این سه تن باهم هزار اللهاکبر داشت کنار مرتضی دین خدا را حفظ میکرده که مالش نسبت همشیرگی با تیغ حیدر داشت دو بازوی پیمبر بیگمان از جنس هم بودند خدیجه چون علی را داشت درواقع برادر داشت لبالب بود از قرآن و آن روزی که مادر شد به جای طفل در آغوش خود آیات کوثر داشت همینجا میشود بر پاکی دامان او پی برد فقط این زن وجودی لایق زهرای اطهر داشت علی داماد او شد کاش بود آن روز را میدید که زهرا در نبود مادر خود دیدهای تر داشت خدیجه در مسیر دین شترها داد بیمنّت زنی روی شتر اما هوای فتنه در سر داشت حسن روز جمل بیشک به یاد مادرش افتاد به یاد خاطراتی که مروری زجر آور داشت کمک میخواست پشت در صدا زد خادم خود را فدای فضه اما فاطمه ای کاش مادر داشت
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
ای بـر تو سـلام آمـده از داور هستی بگـذشته در آئـین نـبی از سر هـستی الحق که خدا، هستی خود را به تو داده اسـلام ز امـوال تـو سـرمـایه گـرفـته دین در کـنف عـزّت تو سـایه گرفـته هـمّت سر تسـلـیم به دیـوار تو سـوده تو در دل سخـتی به پیـمـبر گـرویدی هر بار بـلا را به سـر دوش کـشـیدی ای قامت مردان جهان خم به سجودت ای مکّـه ز خـاک قـدمت خُـلد مخـلّـد ای عـصمت معـبود و امـید دل احـمد تا حشر خلایق که خـدا را بپـرسـتـند تنـهـا نـشدی هـمـسر و دلـدار محـمّـد در سخـتترین روز شدی یـار محمّد در پیش رویش گشت وجودت سپر سنگ آنروز که افـتـاد خـزان در چـمن تو پر زد به جنان طوطی روح از بدن تو با مرگ تو آغاز شد ای عصمت سرمد برخـیز که بر خـتم رسل فخـر زمانه خـانه شده غـمخـانه، ای بانـوی خانه بیروی تو گردون به نظر تیره چو دود است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
حیا در چشمهایش بود غیرت داشت همت داشت چنان آسیه و هاجر چنان مریم نجابت داشت لباس کهنه میپوشید روی خاک میخوابید تماما خرج دین میکرد هرچه مال و مکنت داشت تجارتخانههای مکـه از اموال او پُر بود ولی او با خدای خود فقط میل تجارت داشت بجای مرغ بریان دانۀ خرما غذایش بود به رعیتها شباهت داشت آن بانو که رعیت داشت وجودش را فدای راه حق میکرد بیوقفه برایش پیشرفت دین همیشه ارجحیت داشت به رغـم آنهمه تبـلیع که ضد پیـمـبر بود کنارش ماند در هرحادثه از بس بصیرت داشت گواهی میدهد شعب ابیطالب به ایثارش گواهی میدهد این شیربانو استقامت داشت چه ایمانی چه اخلاصی که بین بستر مرگش خدیجه از رسول الله احساس خجالت داشت
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
شـروع میکـنم این بار هم به نـام خـدا گذشته از خودش این زن به احترام خدا یـگـانه بـانی والا مـقـام دیـن بـانـوست فرا گرفـته از او شیعه درس عزّت را رسـانـده است به اوج کـمـال هـمّت را خـدیجـه ایـده و رفـتـار مـکـتـبـی دارد کریمه بودنش از سفرهاش نمایان است خـدیجه بین زنـان اولین مسلـمان است اگرچه ساکن دنـیاست شـأن او بالاست خدیجـه مـادر دینپـرور است بیتردید از این جهت پسرش حیدر است بیتردید امــیــد مـیرود آنروز مــادری از او زبان زد است در اسلام جان فشانی او تــمــام، وقـف نـبـی بـود زنـدگـانـی او نبی که چهرهاش از سنگها جراحت داشت هزار حـیف که آن سال حـزن پیدا شد خـدیجـه رفـت و بـساط عـزا مهـیـا شد خدیجه رفت و نگاهش به سمت زهرا بود گرفت ماتـم او فرش و عرش اعـلا را ســیــاه کـرد بــرای رســول دنــیــا را سـپـرد هیچ کـسی داد بر سـرش نـزند
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
اولین بیت شد این مصرع بسمالله است قلم از آنچه در افکار من است آگاه است بـاز کـردهست اذان حـنجـرۀ مـأذنـه را باغ در رویش خود فـصل بهاری دارد عشق در اوج جوانیاست، قراری دارد بَهبه این وصلتِ فرخندهپی و ختم به خیر هـمسر بیبـدل حـضرت طـاهـا او بود لایــق مــــادری اُمِ ابـــیــهـــا او بــــود با وجودش به نبی هیچ غمی غالب نیست السلام ای که در این شعر سرانجام تویی مـصطـفی را تو دلارامـی و آرام تویی به مـقـام تو چه انـدازه حـسـادت بُـردند ما کجا و سخن از مدح تو با این دل پُر شـرمگـیـنم که نـداریم کـلامی درخـور وای بـرما و بر این شیـوۀ مـهـمانی ما گفتم از مدح تو از روضهات اما کمتر رفـتی و مانـد غـمت روی دل پیـغـمبر آمد از عرش برای تو کفن، طیّب و پاک
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
از همان آغـاز، چـشم آسمان ها و زمین تا ابـد دیگر نمیبـیـند زنی را اینچـنـین در همان عصری که اهل شهر با شک کافرند تو به آئـین پیـمبر مؤمن هستی با یقـین گوهری مثل تو در بیت النبی بوده است که غبطۀ این خانه را خورده ست فردوس برین میوۀ خوب از درخت خوب حاصل میشود پس فقط دامان پاک توست زهرا آفرین تکیه گاهی چون تو دارد، ذوالفقاری چون علی سر نخواهد داد پیغمبر دم: هل من معین چون لباس کعبه بر اندام بت زیبنده نیست جز تو بر شخصی دگر عنوان اُمُّ المومنین
: امتیاز
|
زبانحال پیامبر در وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
تکیه گاهـم بودهای، ای تکـیۀ بازوی من ثروت و سرمایهات شد مایۀ نیروی من با تو من بار رسالت را به دوشم میکشم ای خدیجه پس تو هستی قوّت زانوی من گفت: از سوی خدا بر تو سلام آورده است جبرئیل از آسمان هر وقت آمد سوی من در مصیبتهای من سنگ صبورم بودهای با چه صبری مینشستی پای گفت و گوی من سنگ و خاکستر به رویم ریختند از بامها پاک کردی خاک ها را از روی گیسوی من گرچه در شعب ابیطالب شرایط سخت بود اَخم هم حتی نکردی همسر خوش روی من رفتی و دسته گلت، زهرا کنارم مانده است عطر تو در خانه مانده، ای گل خوشبوی من قحطی آب است در شعب ابیطالب ولی غم مخور با اشک غسلت می دهم بانوی من همسر و همسنگر و همراه احمد بعد تو پُر نخواهد کرد جایت را کسی پهلوی من رفتی و بعد از تو دشمن حرمت ما را شکست خوب شد رفتی ندیدی پهلوی زهرا شکست
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
آن بانویی که یکسره عشق پیمبر است آری خدیجه است که امشب به بستر است یک سوره بیش نیست به قرآن سینه اش آن سورهٔ سه آیه مگر غیر کوثر است؟ بانـو چه میکـشید ز غـم های دخـترش آنـجـا که حد فـاصل دیـوار تا در است غمدیده فاطمه به که گوید ز غـصهاش سنگ صبور دخـتر غمدیده مادر است رنگ از رخ خدیجه به بستر پریده است امشب مسیر روضه به کوچه رسیده است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
بدون عشق، بیتی در خورِ املا نخواهد شد که بی اذن قلم شاعر! غزل انشا نخواهد شد شروع مستی از آنجاست که میخانه برپا شد از آنجایی که جمع می کشان، منها نخواهد شد می آماده است در ساغر، اَدر کاساً بخوان ای شیخ! که تا ساقی نفرماید « و ناولها» نخواهد شد غزل در وصفِ کوثر آفرین بانوی اسلام است که جز در مدح او گفتن، زبان گویا نخواهد شد بر آدم همسری آمد، بر احمد نیز همتایی چه همتایی! که قدر شوکتش حوّا نخواهد شد یکی مَرد و یکی زن، هر دو اما یار یکدیگر که دریا، رو به رو جز با خودِ دریا نخواهد شد چُنان از عشق میدانم به هم وابسته اند اینها که امروز پیمبر در غمش فردا نخواهد شد چه بیهوده است بینامش کلامی بر زبان راندن از اسلامی که بیایثار او احیا نخواهد شد خدیجه، یک زن است اما به مردان آبرو داده است که تا او هست در میدان نبی تنها نخواهد شد مپندار از عُروجش مصطفی تنها بماند، نه ! که ذکر لا اله ای دوست! بی الّا نخواهد شد اگرچه راویان گفتند زنهایی پیمبر داشت زنی غیر از خدیجه مادر زهرا نخواهد شد از او که مادر زهراست، زهرا دختری آورد که زن در نسل او جز زینب کبری نخواهد شد امیرالمومنین یک مَرد و اُمّ المومنین یک زن که غیر از این اگر باشد لقب معنا نخواهد شد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
تو را از جنـس دریـا آفـریـدند سـراپـا نــور یـکـجـا آفـریـدنـد خدیجه، بودنت خـرج نـبی شد به کوری حسودان محشری تو ز زنـهـای جـهـان بالاتـری تو شما جان حـسن، جان حـسـینی ظهور نور حق در آستین است که بـانـویـی ز آل الله این است جـلال کـبـریـایی در نـقـاب اند تو در شعب ابیطالب چه دیدی؟ بلایی سخـت بر شانه کـشـیدی سزای کودک و پیر و جوان است به جان عـرش افـتـاده صدایت به هم زد آسمان را گریههایت اگر چه دفن تو با احترام است اگـر که طـفـل بی بـابـا نمیشد چـنـیـن با پـیـکـر او تا نمیشد سوالی کرد غساله، مریض است؟
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
ایـثـار در راهِ خـدا دینِ خـدیجه است چشمانِ عالم محـوِ آئـینِ خدیجه است از مکه تا بیتُ العـتـیقِ روشنِ عرش خیلِ ملک سرگرمِ تحسینِ خدیجه است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها در وفات مادر
مادر از دست مرو، بال و پرم میسوزد بسکه باران زده ام چشمِ ترم میسوزد بیکسی، دربدری سخت دلم را سوزاند رحم کن بر منِ زهرا جگرم میسوزد از زمـانی که فـراقِ تو مسّجـل گـشـته بـین آتـش بـنـگـر کـه پـدرم میسـوزد دخترت را تک و تنها نگـذاری هرگز که در آیـنـده پـسِ در ثـمـرم میسوزد میرسد لحظۀ سختی که به پشتِ یک در فضّه بـیـنـد بـدنِ گـل پـسرم میسـوزد سپرم چیست؟ دو دستم؛ بـفـدایِ حـیدر آخـرش در رهِ مـولا سـپـرم میسـوزد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
ای که در حُجب و حیا، رتبۀ والا داری بانوی عشقی و در قلبِ نبی جا داری قـلـبِ تـو خـانـۀ اســرارِ الـهـی بـاشـد در دلت وسعـتِ صد پهـنۀ دریا داری »خاتمِ عشق» به تو تکیه زده از اوّل چقَـدَر حـسِّ ارادت تو به طاهـا داری مریـمی؛ مـریمِ عُـذرای رسـولِ اکـرم نَفَـسی پاکـتر از حضرتِ عـیسا داری به مقـامـاتِ تو نازم چـقَـدَر عـظـمایی دختری طاهره چون عصمتِ کبرا داری تـربـیت یـافـتـۀ در دامـنِ تو صـدّیـقـه بـعـدِ خـود بـهـرِ نـبـی اُمِّ ابـیـهـا داری یا خـدیجـه بـفـدایت هـمه عـالـم بـیبی تو همانی به بَرت حضرت زهرا داری فـخـر اسـلام به ایمانِ تو و پـیـغـمـبـر آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت آن سالهای سـخـت اگـر با نـبـی نـبـود گوئی سپاه دین عـلی بت شکـن نداشت جـز دامن بـهـشـتـی آن مـادر شـریـف گـیـتی توان مـادر کـوثـر شدن نـداشت غـار حـراسـت چـلـهنـشـیـن طـعـام او جز او رسول محرم سرّ و علن نداشت سـرمـایـه دار اول شـهـر حـجــاز بـود اما زمان رحـلـتـش حـتی کـفـن نداشت زخم زبان شهر به جانش خـرید و باز باکی ز جان فشانیش آن شیر زن نداشت چـشم رسول در غـم او بارها گـریست گویا به غیر لاله گلی این چمن نداشت
: امتیاز
|